طیبتلغتنامه دهخداطیبت . [ ب َ ] (ع اِمص ) مزاح . خوش طبعی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوش منشی . خوش مزگی . بازی . شوخی : طیبتی شاعرانه کردم من تا نبندی دل اندرین زنهار. مسعودس
طیبتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شوخی؛ مزاح.۲. (اسم) هرچیز خوشبو.۳. (اسم) بوی خوش. به طیبت نفس: بهمیل خود؛ بی اکراه و اجبار.
تیبتلغتنامه دهخداتیبت . [ ت َ ب َ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: ... بازکردن چیزی بسته با چاقو یا ابزاری دیگر با ایجاد حفره یا شکافی مخصوصاً در چیزی شبیه خربزه که برای امت
طیبت آمیزلغتنامه دهخداطیبت آمیز. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) سخنی آمیخته با شوخی . کلامی که آمیخته با مزاح و خوش منشی باشد : غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز. (گلستان سعدی ).
طیبت آمیزلغتنامه دهخداطیبت آمیز. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) سخنی آمیخته با شوخی . کلامی که آمیخته با مزاح و خوش منشی باشد : غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز. (گلستان سعدی ).
هاسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدیگر؛ نیز: ◻︎ طیبتی کردم و پشیمانم / تا چنین چیزها نگویم هاس (عثمان مختاری: ۲۳۵).
پاکیزه شدنلغتنامه دهخداپاکیزه شدن . [ زَ / زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) طیب . طیبت . تطیاب . (تاج المصادر بیهقی ).