عنفلغتنامه دهخداعنف . [ ع َ ] (ع اِ) اول هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): هم یخرجون عنفاً عنفاً؛ أی اولاً فأولاً؛ یعنی آنها یکی پس از دیگری خارج میشوند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
عنفلغتنامه دهخداعنف . [ ع َ ] (ع مص ) رفق و مدارا نکردن بر کسی . (از اقرب الموارد). درشتی نمودن با کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درشتی کردن و تندی و ستیزه نمودن . (غیاث اللغات ). عَنافة. رجوع به عنافة شود.
عنفلغتنامه دهخداعنف . [ ع َ / ع ُ / ع ِ ] (ع اِمص ) درشتی و سختی . ضد رفق و مدارا. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مال خدایگان بستاند به عنف و کُرْه از دست م
حنفلغتنامه دهخداحنف . [ ح َ ] (ع مص ) میل کردن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کژ قرار دادن پا. (از اقرب الموارد).
حنفلغتنامه دهخداحنف . [ ح َ ن َ ] (ع اِمص ) استقامت و راستی دین . || کژی پای ، چنانکه سر انگشتهای پا سوی یکدیگر سپرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). حنف از عیوب خلقی اسب است و هوان یکون حافراً یدیه مکبوبین الی داخل . (صبح الاعشی ج 1 ص <span class=
حنولغتنامه دهخداحنو. [ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) جنگی است مر بکررا بر تغلب و در آن باره اعشی گفته است : بعینیک یوم الحنو اذ صحبتهم . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
حنولغتنامه دهخداحنو. [ ح َن ْوْ ] (ع مص ) کج کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خم دادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || کوژ کردن پشت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیچیدن دست را و دو تا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||
حنولغتنامه دهخداحنو. [ ح َن ْوْ / ح ِن ْوْ ] (ع اِ) خم دار و کج از هر چیزی خواه از بدن آدمی مانند استخوانهای ابرو و ریش و پهلو و خواه از غیر آن مانند پشته ٔ زمین و ریگ توده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر چوب کج که در پالان خرد یا در پالان بزرگ است .
عنفطةلغتنامه دهخداعنفطة. [ ع ُف ُ طَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عنفط. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به عنفط شود. || مابین دو شارب تا بینی . (از اقرب الموارد). رجوع به عنفط شود.
عنفقلغتنامه دهخداعنفق . [ ع َ ف َ ] (ع ص ) سبکی چیزی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیز سبک و اندک . (از اقرب الموارد).
عنفاًلغتنامه دهخداعنفاً.[ ع ُ فَن ْ ] (ع ق ) بطور تندی و درشتی و ستیزگی . و بطور کراهت و اجبار و عدم رضایت . (از ناظم الاطباء).
عنفطةلغتنامه دهخداعنفطة. [ ع ُف ُ طَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عنفط. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به عنفط شود. || مابین دو شارب تا بینی . (از اقرب الموارد). رجوع به عنفط شود.
عنفقلغتنامه دهخداعنفق . [ ع َ ف َ ] (ع ص ) سبکی چیزی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیز سبک و اندک . (از اقرب الموارد).
عنفاًلغتنامه دهخداعنفاً.[ ع ُ فَن ْ ] (ع ق ) بطور تندی و درشتی و ستیزگی . و بطور کراهت و اجبار و عدم رضایت . (از ناظم الاطباء).
متعنفلغتنامه دهخدامتعنف . [ م ُ ت َ ع َن ْ ن ِ ] (ع ص ) سرزنش کننده و درشت خوئی نماینده . (غیاث ). و رجوع به تعنف شود.
اعنفلغتنامه دهخدااعنف . [ اَ ن َ ] (ع ص ) عَنیف ، بمعنی درشت و مقابل رفیق است ، چنانکه «اوجل » بمعنی وَجِل است . «و انت بهز المشرفیة اعنف ». (از ذیل اقرب الموارد).
تعنفلغتنامه دهخداتعنف . [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) سرزنش کردن و درشتی و ستم نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : باز نشانی فرست تا برساندباقی آن خط بمن بغیر تعنف .سوزنی .