محجبلغتنامه دهخدامحجب . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) پوشنده . حجاب شونده . مانع : منصبی کانم ز رویت محجب است عین معزولی است نامش منصب است .مولوی (مثنوی ص 417).
محجبلغتنامه دهخدامحجب . [ م ُ ح َج ْ ج َ ] (ع ص ) بازداشته شده . (ناظم الاطباء). || در پرده و در حجاب : ملک محجب ؛ شاهی که مردمان را از دیدار وی منع کنند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : هر آینه ملکدار محجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست ... در بر او یکسان . (
محزبلغتنامه دهخدامحزب . [ م ُ ح َزْ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحزیب . گردآورنده ٔ گروهها. (از منتهی الارب ). گردآورنده ٔ گروهان و طوایف . کسی که گروه گروه میکند. (ناظم الاطباء). || وِردکننده ٔ قرآن . (از منتهی الارب ). آنکه قرآن مجید را به شصت حزب تقسیم میکند. (ناظم الاطباء).
محظئبلغتنامه دهخدامحظئب . [ م ُ ظَ ءِب ب ] (ع ص ) مرد فربه . || مرد زودخشم . || مرد پرشکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
معجبلغتنامه دهخدامعجب . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) متکبر و خویشتن بین و خودپسند. (غیاث ) (آنندراج ). متکبر: مستکبر. صاحب عجب . (از اقرب الموارد). خویشتن ستای . خودپسند. مغرور. برترمنش . برتن . بزرگ منش . صاحب عجب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خواجه به پرونده اندرآمده اید
معجبلغتنامه دهخدامعجب . [ م ُ ع َج ْ ج َ ] (ع ص ) شگفت انگیز و عجب و حیرت انگیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
پنهانفرهنگ مترادف و متضادباطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری ≠ آشکار، علنی
پوشیدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. محجب، محجوب، مستور، ملبس ۲. راز، غیب، مستور، مستتر، مضمر، ملبس، ناآشکار ۳. کتم، مبهم، مجهول، مشکل، مکتوم ۴. پنهان، مختفی، مخفی، مکنون، ناپدید، نهان، نهفته ۵. مسقف ≠ آشکار
مغلبلغتنامه دهخدامغلب . [ م ُ غ َل ْ ل َ ] (ع ص ) مغلوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به کرات مغلوب شده . (از اقرب الموارد). || شاعر مجید که حکم چیرگی بر اقران ، وی را باشد. از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شاعری که حکم چیرگی بر اقران ، وی را باشد. (ناظم الاطباء).
ملک دارلغتنامه دهخداملک دار. [ م ُ ] (نف مرکب ) زمین دار و دارای ملک . (ناظم الاطباء). || صاحب مملکت . آنکه کشور در تصرف و فرمان اوست . پادشاه . فرمانروا : شهرگیر و درگشای و دین پرست و کین ستان ملک دار و ملک بخش و کامجوی و کامیاب . امیرمعزی .