شاهوالغتنامه دهخداشاهوا. (ص مرکب ) بمعنی شاهوار. نفیس و گرانمایه . (از ناظم الاطباء). اما ظاهراً کلمه مرخم شاهوار است .
سهواءلغتنامه دهخداسهواء. [ س َ ] (ع اِ) ساعتی از شب یا از اول شب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ساعتی از شب یا پاره ای از شب . (ناظم الاطباء).
سهواًلغتنامه دهخداسهواً. [ س َ وَن ْ ] (ع ق ) اشتباهاً و بطور اشتباه و از روی غفلت و فراموشی نه از روی عمد. (ناظم الاطباء).
شعواءلغتنامه دهخداشعواء. [ ش َع ْ ] (ع ص ، اِ) نام ماده شتر. (از ناظم الاطباء). شترماده است . (منتهی الارب ). || غارة شعواء؛ غارت متفرق و پریشان . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شجرة شعواء؛ درخت پراکنده شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پر
سعواءلغتنامه دهخداسعواء. [ س ِع ْ ] (ع ص ، اِ) زن پلیدزبان بیرون آینده از شوی بفدا. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
شاهوارلغتنامه دهخداشاهوار. (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وار، پسوند نسبت و اتصاف و لیاقت ) چون شاه . || هر چیز لایق شاه . (فرهنگ نظام ).هر چیز خوب و نفیس و اعلا که لایق پادشاهان باشد از جواهر و اسباب خانه و مانند آنها. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از سروری ). بر هر چیز مرغوب
شاهوارقلغتنامه دهخداشاهوارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک . دارای 400 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
شاهوارلغتنامه دهخداشاهوار. (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وار، پسوند نسبت و اتصاف و لیاقت ) چون شاه . || هر چیز لایق شاه . (فرهنگ نظام ).هر چیز خوب و نفیس و اعلا که لایق پادشاهان باشد از جواهر و اسباب خانه و مانند آنها. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از سروری ). بر هر چیز مرغوب
شاهوارقلغتنامه دهخداشاهوارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک . دارای 400 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).