شاهوارلغتنامه دهخداشاهوار. (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وار، پسوند نسبت و اتصاف و لیاقت ) چون شاه . || هر چیز لایق شاه . (فرهنگ نظام ).هر چیز خوب و نفیس و اعلا که لایق پادشاهان باشد
شاهوارقلغتنامه دهخداشاهوارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک . دارای 400 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و صیفی است . (از فر
شاهکاردیکشنری فارسی به انگلیسیchef-d'oeuvre, coup, feat, magnum opus, masterpiece, masterstroke, tour de force, work of art
شاهوارقلغتنامه دهخداشاهوارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک . دارای 400 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و صیفی است . (از فر