زشتی کردنلغتنامه دهخدازشتی کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جور کردن . ستم کردن . بدی کردن . بدرفتاری کردن . سوء معامله : قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش کز
پوش نوارcassette 1واژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای که در آن نوار مغناطیسی صوتی یا تصویری، در دو جهت حرکت کند
نوار 3cassette 2واژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای که در آن نوار مغناطیسی صوتی یا تصویری، در دو جهت حرکت کند
زشتیلغتنامه دهخدازشتی . [ زِ ] (حامص ) بدگلی . بدمنظری . مقابل زیبائی و جمال . (از فرهنگ فارسی معین ). بدشکلی و بدگلی . ضد زیبائی : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد.سعدی (گلستان ).تو کاین روی داری بسان قمرچرا در جه
زشتیلغتنامه دهخدازشتی . [ زِ ] (حامص ) بدگلی . بدمنظری . مقابل زیبائی و جمال . (از فرهنگ فارسی معین ). بدشکلی و بدگلی . ضد زیبائی : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد.سعدی (گلستان ).تو کاین روی داری بسان قمرچرا در جه
زشتیدیکشنری فارسی به انگلیسیawkwardness, heinousness, hideousness, homeliness, obscenity, raffishness, ugliness
زشتیلغتنامه دهخدازشتی . [ زِ ] (حامص ) بدگلی . بدمنظری . مقابل زیبائی و جمال . (از فرهنگ فارسی معین ). بدشکلی و بدگلی . ضد زیبائی : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد.سعدی (گلستان ).تو کاین روی داری بسان قمرچرا در جه
زشتیدیکشنری فارسی به انگلیسیawkwardness, heinousness, hideousness, homeliness, obscenity, raffishness, ugliness