دامدارلغتنامه دهخدادامدار. (نف مرکب ) دارنده ٔ دام . خداوند دام . صاحب دام . (بهردو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || نگهبان دام . حافظ دام (بهر دو معنی تور و آلت صید، و حیوان اهلی ). || صیاد. شکارکننده بدام . دامیار : جهان دامداریست نیرنگ سازهوای دلش چینه و دام آز
دمدارلغتنامه دهخدادمدار. [ دَ] (نف مرکب ) دارای دم . دم کرده . آمیخته به بخار و دم . گازدار: چاه دم دار؛ چاه که دارای گاز است . (یادداشت مؤلف ). || باارتجاعیت . (ناظم الاطباء). || موافق و همدم . (دانشنامه ٔ علایی ص 24).
دمدارلغتنامه دهخدادمدار. [ دُ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ دم . هر حیوانی که دارای دم باشد مانند اسب و استر. (ناظم الاطباء). || دنباله دار. دارای دنبال .- ستاره ٔ دم دار ؛ ذوذنب . (ناظم الاطباء). || ضعف مذهب را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر). || کنایه از حیوان و بیشعور اس
دامدارفرهنگ فارسی عمیدکسی که با دام جانوران را صید میکرد؛ صیاد: ◻︎ فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدیناسعد: ۳۶۵).
متقبل شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به گردن گرفتن، به عهده گرفتن، عهدهدارشدن، ذمهدار شدن ۲. پذیرفتن، قبول کردن