دیرگاهلغتنامه دهخدادیرگاه . (ق مرکب ) زمانی دراز. زمان طولانی و ممتد از زمان معلوم . (یادداشت مؤلف ) : تو از دیر گاهست با گنج خویش گزیدستی از بهر ما رنج خویش . فردوسی .نقل با باده بود باده دهی نقل بده دیرگاهست که این رسم نهاد آن
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی است مرکزدهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، واقع در 18هزارگزی باختر حاجی آباد و سر راه مالرو طارم به نی ریز، با 252 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسنگی میانه ٔ جنوب و شرق خشن آباد. (فارسنامه ٔ ناصری ). نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . این دهستان در جنوب حاجی آباد واقع و محدود است ؛ از شمال به دهستان طارم ، از خاور به دهستان فارعان از جنوب به دهستان
دراءةلغتنامه دهخدادراءة.[ دَ ءَ ] (ع مص ) مصدر دَرْء است در تمام معانی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به درء شود.
دراعیلغتنامه دهخدادراعی . [ دَ عی ی ] (ع اِ) ج ِ دِرعیّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به درعیة شود.
دیرگاهیلغتنامه دهخدادیرگاهی . (ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) مدتی مدید. منسوب به دیرگاه . مدتی طویل . مقابل زودگذار. (یادداشت مؤلف ) : به کوه اندرون مانده ٔ دیرگاهی به سنگ اندرون زاده ٔ باستانی . فرخی . || قدیم . دیرینه :</
lateدیکشنری انگلیسی به فارسیدیر است، اخیرا، تا دیر وقت، تا دیرگاه، بیگاه، دیر، مرحوم، گذشته، اخیر، کند، تازه
دیرگاهیلغتنامه دهخدادیرگاهی . (ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) مدتی مدید. منسوب به دیرگاه . مدتی طویل . مقابل زودگذار. (یادداشت مؤلف ) : به کوه اندرون مانده ٔ دیرگاهی به سنگ اندرون زاده ٔ باستانی . فرخی . || قدیم . دیرینه :</