دهوکویلغتنامه دهخدادهوکوی . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از ایلات ساکن اطراف مهاباد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 109).
دعکایةلغتنامه دهخدادعکایة. [ دِ ی َ ] (ع ص ، اِ) زن پرگوشت . || مرد پرگوشت ، دراز بالا باشد یا کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دهکاهلغتنامه دهخدادهکاه . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهشال بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان . واقع در 18هزارگزی شمال خاوری آستانه . دارای 2814 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2</span
دعقةلغتنامه دهخدادعقة. [ دَ ق َ] (ع اِ) گروه شتران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باران که یک بار آید. (منتهی الارب ). یک بار باران آمدن . (ازاقرب الموارد). دعکة. و رجوع به دعکة شود. || حمله و فریاد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).