مالامالفرهنگ مترادف و متضاد۱. آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مشحون، ممتلی، مملو ۲. بسیار، زیاد، کثیر، فراوان ≠ تهی، خالی
مالاماللغتنامه دهخدامالامال . (ص مرکب ) بسیار و کثیر. (غیاث ) (آنندراج ). فراوان . || پر باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). پر و مملو. (غیاث ) (آنندراج ). ظرفی باشد که پر چیزی کرد
مالامال کردنلغتنامه دهخدامالامال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پر کردن . لبریز کردن . رجوع به مالامال شود.
مَسْجُورِفرهنگ واژگان قرآنمالامال از آتش برافروخته وشعله ور(از کلمه سجر كه در اصل به معناي افکندن هيزم است در آتشي که زياد باشد ، مانند آتش تنور که با هيزم افروخته شود)
مالامال کردنلغتنامه دهخدامالامال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پر کردن . لبریز کردن . رجوع به مالامال شود.