سرعت دورشَوی دوپلریDoppler recessional velocity, Dovapواژههای مصوب فرهنگستانسرعت دور شدن چشمة موج از ناظر یا گیرندة موج که به کاهش بسامد موج دریافتی نسبت به موج گسیلی منجر میشود
دارسیلغتنامه دهخدادارسی . (اِخ ) ویلیام ناکس دارسی تبعه ٔ انگلستان در سال 1848 م . به جهان آمد. در 17سالگی با خانواده ٔ خود به استرالیا مهاجرت کرد. پدرش وکیل دعاوی بود و به این ترتیب فرزند خود را نیز به آموزش علم حقوق ترغیب کر
داریشوعلغتنامه دهخداداریشوع . (اِخ ) یکی از مترجمان و ناقلان کتب از زبان سریانی به عربی و مترجم اسحاق بن سلیمان بن علی الهاشمی بوده است . و رجوع به تاریخ علوم عقلی صفا ص 90 شود.
دارشاهیلغتنامه دهخدادارشاهی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . در سه هزارگزی باختر سی سخت و دوهزارگزی راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز واقع است . سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
دورشوندهلغتنامه دهخدادورشونده . [ ش َ وَ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) آنکه دور شود. که فاصله بگیرد. (یادداشت مؤلف ). قاصی . قصی . غریب . عِدی ̍. اعداء؛ دورشوندگان . شاذب ؛ دورشونده از جای خود. (منتهی الارب ).
لرزهنگاری قائم دورشوندهwalkaway vertical seismic profiling, walkaway VSPواژههای مصوب فرهنگستاننوعی لرزهنگاری قائم که در آن گیرندۀ واقع در عمق مشخصی از چاه امواج لرزهای چشمهای را ثبت میکند که بر روی یک خط راست از دهانۀ چاه دور میشود
مهربدیکشنری عربی به فارسیاغاز , گريز , فرار , برو , دورشو , گمشو , تاجر , سوداگر , کاسب , دکان دار , پشت هم انداز , دسيسه
بردبردلغتنامه دهخدابردبرد. [ ب َ ب َ] (اِ مرکب ) بردابرد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن امر بدور شدن باشد یعنی دورشو. (برهان ).
یساوللغتنامه دهخدایساول . [ ی َ وُ ] (ترکی ، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام : بنده ٔ آن نگاه خشم آلودکه یساول به مجلسش غضب است . فوقی (از آنندراج ).یساولان حقیقت را
دورشوندهلغتنامه دهخدادورشونده . [ ش َ وَ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) آنکه دور شود. که فاصله بگیرد. (یادداشت مؤلف ). قاصی . قصی . غریب . عِدی ̍. اعداء؛ دورشوندگان . شاذب ؛ دورشونده از جای خود. (منتهی الارب ).