دورافتادگانلغتنامه دهخدادورافتادگان . [ اُ دَ / دِ ] (اِ ن مف مرکب ) ج ِ دورافتاده ؛ آنکه از کسی یا جایی دور ماند : به دورافتادگان از خانمانهابه واپس ماندگان از کاروانها.نظامی .
واپس ماندهلغتنامه دهخداواپس مانده . [ پ َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) بازمانده . عقب مانده : دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس که راهش سنگلاخ است و سم افگنده است پالانی . خاقانی .ز واپس ماندگان ناید در
معصیتلغتنامه دهخدامعصیت . [ م َ ی َ ] (ع اِ) مخالفت و نافرمانی و سرکشی و عدم اطاعت و عصیان . (ناظم الاطباء) : زیان نبود و نباشدْت از او چنانکه نبودزیان ز معصیت دیو مر سلیمان را. ناصرخسرو. || گناه و جرم و بزه . (ناظم الاطباء). گناه .