25 فرهنگ

7350 مدخل


قلع

qal'

کندن؛ از بیخ برکندن؛ ریشه‌کن ساختن.
⟨ قلع‌وقمع: ریشه‌کن ساختن؛ برانداختن.

اخراج، تباهی، ریشهکن کردن، سرکوبی، سرنگونی، عزل، کندن