26 فرهنگ

11396 مدخل


تاب

tāb

نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته‌ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می‌دهند؛ اورک؛ بادپیچ.
⟨ تاب خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه] در تاب نشستن و تاب‌بازی کردن.

۱. توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا
۲. پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس
۳. پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور
۴. حرارت، سوزش، گرمی، هرم
۵. آرام، صبر، قرار
۶. پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب
۷. دوام، مقاومت
۸. چین، شکن

buckle, coil, patience, ray, resistance, shimmy, sufferance, tolerance, toleration, turn, wring