دامالغتنامه دهخداداما. (از ع ، اِ) دریا. (غیاث ). به معنی دریاست . (شعوری ج 1 ص 406 از فرهنگ حلیمی نعمة اﷲ). رجوع به داماء و نیز رجوع به دامّاء شود.
دامائیلغتنامه دهخدادامائی . (اِخ ) دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . واقع در 6هزارگزی خاور بندرعباس و سر راه مالرو بندرعباس به میناب . جلگه است و گرمسیر و دارای 70 تن سکنه . آب آن از چاه است و محصول آنجا خرما و س
دائماًلغتنامه دهخدادائماً. [ ءِ مَن ْ ] (ع ق ) دائم . همیشه . پیوسته . مدام . (آنندراج ) : و دائماً از آن زمان که توجه بخدمت ایشان کردم در خاطر من این بود که در بخارا اول بخدمت ایشان مشرف گردم . (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 82).