خیاریلغتنامه دهخداخیاری . [ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به خیار. که ابن مالک بن زین بن کهلان باشد. (از انساب سمعانی ).
خیارلغتنامه دهخداخیار. (اِ) میوه ای است از طایفه ٔ کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و سبز واستوانه ای شکل و گواراست و خیارشنگ که کم عطرتر و درازتر و با انحناء و چندان گوارا نیست و هر دو از غذاهای مأکولند. (از ناظ
خیارکیلغتنامه دهخداخیارکی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به خیارک .- طاعون خیارکی ؛ طاعونی که مبتلایان خود را به خیارک دچار کند. (یادداشت مؤلف ).
خیاریلغتنامه دهخداخیاری . [ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به خیار. که ابن مالک بن زین بن کهلان باشد. (از انساب سمعانی ).
خیارزارلغتنامه دهخداخیارزار. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری برازجان و کنار راه فرعی برازجان به گناوه با 260 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
خیاریانلغتنامه دهخداخیاریان . (اِ) نام گروهی از گیاهان است . رجوع به گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 253 شود.
خیارکلغتنامه دهخداخیارک . [ رَ ] (اِ) قسمی ورم و دنبل که در بن ران و زیر بغل پدید آید. (ناظم الاطباء). ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا آید. (یادداشت مؤلف ).