لغتنامه دهخدا
خنازیر. [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خنزیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || آماس غده ای شکل که در گلو پدیدار گردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). دژپه . (از ناظم الاطباء). خوکک . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). نام مرضی است از نوع