خسیسیلغتنامه دهخداخسیسی . [ خ َ ] (حامص ) فرومایگی . پستی . رذالت . حقارت . خست . (یادداشت بخط مؤلف ).
خشیشیلغتنامه دهخداخشیشی . [ خ َ ] (اِ) نوعی از پارچه ٔ پوشیدنی باشد. (برهان قاطع) : بجان خشیشی سنجاب ما طلب داردیکی که باشدش از گرم و سرد دهر خبر. نظام قاری .بنگر خط غبار خشیشی که صفحه ای زان خط بهیچ کاغذ و دفتر نوشته اند. <
خشیشیلغتنامه دهخداخشیشی . [ خ ُ ش َ شی ] (ص نسبی ) منسوب به خشیش که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
خصیصیلغتنامه دهخداخصیصی . [خ ِص ْ صی صا ] (ع مص ) مصدر دیگریست برای «خصیصاء» و «خص » رجوع به «خص » و «خصیصاء» در این لغت نامه شود.