خرپدرلغتنامه دهخداخرپدر. [ خ َ پ ِ دَ ] (ص مرکب ) فحش گونه ای است چون پدرسگ و امثال آن که کسی به دیگری می دهد.
خردرلغتنامه دهخداخردر. [ خ َ دَ ] (اِ) غلیواج را گویند که زغن باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
خردگیرلغتنامه دهخداخردگیر. [ خ ُ ](نف مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از مرغان شکاری که شکار ازمرغان خرد گیرند. مقابل کلان گیر. (یادداشت مؤلف ).
خریدگرلغتنامه دهخداخریدگر. [ خ َ گ َ ] (ص مرکب ) خریدار. (یادداشت بخط مؤلف ): الشور؛ انگبین رفتن و عرضه کردن ستور بر خریدگر. (تاج المصادر بیهقی ).
خردهگیریفرهنگ مترادف و متضاد۱. عیبجویی، عیبگیری، ۲. اعتراض، انتقاد، ایراد ≠ تحسین، تعریف، تمجید ۳. مذمت ۴. نقادی، نقد، نکتهگیری، نکتهسنجی، نکتهبینی
خردهگیریفرهنگ مترادف و متضاد۱. عیبجویی، عیبگیری، ۲. اعتراض، انتقاد، ایراد ≠ تحسین، تعریف، تمجید ۳. مذمت ۴. نقادی، نقد، نکتهگیری، نکتهسنجی، نکتهبینی
خردهگیریفرهنگ مترادف و متضاد۱. عیبجویی، عیبگیری، ۲. اعتراض، انتقاد، ایراد ≠ تحسین، تعریف، تمجید ۳. مذمت ۴. نقادی، نقد، نکتهگیری، نکتهسنجی، نکتهبینی