لغتنامه دهخدا
خشن . [ خ َ ش ِ ] (ع ص ) درشت از هر چیز. (قاموس اللغه ). مقابل لین . صلب . زبر. زمخت . ناهموار. ناخوار. ناهنجار. (یادداشت بخط مؤلف ). درشت غیر املس از هرچیزی . (از منتهی الارب ). ج ، خِشان . || یکی از پانزده وجعی که صاحب نام اند: دردی است که با او درشتی و زبری در عضو باشد. (