بی نمازیلغتنامه دهخدابی نمازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت بی نماز. نماز نگزاردن . ترک صلوة. || کنایه از حیض آمدن زنان باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ) (سروری ) (رشیدی ). حیض و دشتان . (ناظم الاطباء). عادت ماهانه ٔ زن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). قاعدگی زن . عادت . (فرهنگ فارسی معین
حیضلغتنامه دهخداحیض . [ ح َ ] (ع اِمص ) بی نمازی زن . (ناظم الاطباء). بی نمازی زنان : قیل و منه الحوض لان الماء یسیل الیه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عادت . قاعدگی . حیض خونی است که غالباًدر هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج میشود و زن رادر موقع دیدن خون حیض حائض گویند. خون حیض در بیشترا
خون حیضلغتنامه دهخداخون حیض . [ ن ِ ح َ / ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون ماهیانه ٔ زنان . طمث : حیض . (یادداشت مؤلف ). رجوع به حیض شود.
دائم الحیضلغتنامه دهخدادائم الحیض . [ ءِ مُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) پیوسته بی نماز (زن ).که همه وقت عادت ببیند. که عادت از وی منفک نشود.
حیضلغتنامه دهخداحیض . [ ح َ ] (ع اِمص ) بی نمازی زن . (ناظم الاطباء). بی نمازی زنان : قیل و منه الحوض لان الماء یسیل الیه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عادت . قاعدگی . حیض خونی است که غالباًدر هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج میشود و زن رادر موقع دیدن خون حیض حائض گویند. خون حیض در بیشترا