تیزشهوتلغتنامه دهخداتیزشهوت . [ ش َ وَ ] (ص مرکب ) شوخ و شهوت پرست . (ناظم الاطباء). سخت به گشن آمده . ماده که سخت خواهان نر است یا بعکس . هواس . طیط. مغتلم . مغتلمه :خروس ، حیوانی تیزشهوت است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به شهوت و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
تجسدلغتنامه دهخداتجسد. [ ت َ ج َس ْ س ُ ] (ع مص ) تناورشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
تیزگشتلغتنامه دهخداتیزگشت . [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه به زودی می گردد. (ناظم الاطباء). تندرونده . به شتاب گذرنده . تیزگرد : سرانجامش این گنبد تیزگشت ز دیوار گنبد درآرد بدشت . نظامی .که چون آتش روز روشن گذشت پر از دود شد گنبد تیزگشت
مغلملغتنامه دهخدامغلم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تیزشهوت گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اِغلام شود. || شهوتی . تیزشهوت . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مغتلمةلغتنامه دهخدامغتلمة. [ م ُ ت َ ل ِ م َ ] (ع ص ) زن تیزشهوت . (ناظم الاطباء). زنی که شهوت بر او غلبه کرده باشد. غِلّیم . غِلیمَة. غَلِمَة. (از اقرب الموارد). || هر حیوان ماده ٔ تیزشهوت . (ناظم الاطباء).