تؤدةلغتنامه دهخداتؤدة. [ ت ُ ءَ دَ ] (ع اِمص ) (از «ؤد») آهستگی و درنگی . تُؤْدَة. (منتهی الارب ). رجوع به تواد شود.
تودعلغتنامه دهخداتودع . [ ت َ وَدْ دُ ] (ع مص ) در میدع نگاه داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): به تتودع الحَسَب َ المصونا؛ ای تقیه و تصونه . (اقرب الموارد). || در حاجت خودش داشتن ، از اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تودع فلاناً؛ ابتذله ف
توضیحلغتنامه دهخداتوضیح . [ ت َ ] (ع مص ) پیدا کردن . (منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). روشن و پیدا کردن . (آنندراج ). پیدا ساختن . (غیاث اللغات ). واضح و آشکار کردن امری را. (از اقرب الموارد). بازنمودن مطلبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فن نحو) عبارت است از رفع اض
توضیحدیکشنری فارسی به انگلیسیclarification, comment, definition, demonstration, elaboration, elucidation, enunciation, explanation, exposition, illumination, illustration, interpretation, rubric
توضیحلغتنامه دهخداتوضیح . [ ت َ ] (ع مص ) پیدا کردن . (منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). روشن و پیدا کردن . (آنندراج ). پیدا ساختن . (غیاث اللغات ). واضح و آشکار کردن امری را. (از اقرب الموارد). بازنمودن مطلبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فن نحو) عبارت است از رفع اض