تمندارلغتنامه دهخداتمندار.[ ت ُ م َ ] (نف مرکب ) فرمانده ٔ یک تُمَن لشکر و سردار ده هزار. (ناظم الاطباء). رجوع به تمن وتومان شود.
تمندرلغتنامه دهخداتمندر. [ ت َ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و103تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تمنداریلغتنامه دهخداتمنداری . [ ت ُ م َ ] (حامص مرکب ) فرماندهی یک تمن لشکر. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تمنداریلغتنامه دهخداتمنداری . [ ت ُ م َ ] (حامص مرکب ) فرماندهی یک تمن لشکر. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تمنداریلغتنامه دهخداتمنداری . [ ت ُ م َ ] (حامص مرکب ) فرماندهی یک تمن لشکر. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.