تماشقلغتنامه دهخداتماشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) باهم کشیدن گوشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باهم کشیدن گوشت را، پس خوردن آن را. (از اقرب الموارد).
تعاشقلغتنامه دهخداتعاشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) با همدیگر عشق نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر عشق نمودن و عشق ورزیدن . (ناظم الاطباء).
تماشا داشتنلغتنامه دهخداتماشا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) دیدن چیزهایی که لایق نگریستن بود. (ناظم الاطباء). درخور تماشا بودن . تماشایی بودن : وجد صوفی شب معراج تماشا داردجلوه ٔ تیر
تماشالغتنامه دهخداتماشا. [ ت َ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب آرد: بازار اردشیر به یمن اکنون تماشا میخوانند. از اقلیم اول است بهمن بن اسفندیار ساخت . (نزهة القلوب چ گای لیست
متماشقلغتنامه دهخدامتماشق . [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) با هم کشنده گوشت را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تماشق شود. || کشنده به این طرف و آن طرف . (ناظم ا
تعاشقلغتنامه دهخداتعاشق . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) با همدیگر عشق نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر عشق نمودن و عشق ورزیدن . (ناظم الاطباء).
تماشا داشتنلغتنامه دهخداتماشا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) دیدن چیزهایی که لایق نگریستن بود. (ناظم الاطباء). درخور تماشا بودن . تماشایی بودن : وجد صوفی شب معراج تماشا داردجلوه ٔ تیر
تماشالغتنامه دهخداتماشا. [ ت َ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب آرد: بازار اردشیر به یمن اکنون تماشا میخوانند. از اقلیم اول است بهمن بن اسفندیار ساخت . (نزهة القلوب چ گای لیست