تلخیصلغتنامه دهخداتلخیص . [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیان کردن و شرح دادن و تقریب کلام و خلاصه کردن آن . یقال : لخصت القول ؛ ای اقتصرت فیه و اختصرت منه ُ مایحتاج الیه . (از اقرب الموارد). خلاصه کردن . (آنندراج ). || خلاصه ٔ چیزی را گرفتن :لخص الشی ٔ، خلصه ُ؛ ای
تلخیصدیکشنری فارسی به انگلیسیabbreviation, adumbration, abridgement, abridgment, précis, summarization
تلخیصلغتنامه دهخداتلخیص . [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیان کردن و شرح دادن و تقریب کلام و خلاصه کردن آن . یقال : لخصت القول ؛ ای اقتصرت فیه و اختصرت منه ُ مایحتاج الیه . (از اقرب الموارد). خلاصه کردن . (آنندراج ). || خلاصه ٔ چیزی را گرفتن :لخص الشی ٔ، خلصه ُ؛ ای
تلخیصدیکشنری فارسی به انگلیسیabbreviation, adumbration, abridgement, abridgment, précis, summarization
تلخیصلغتنامه دهخداتلخیص . [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیان کردن و شرح دادن و تقریب کلام و خلاصه کردن آن . یقال : لخصت القول ؛ ای اقتصرت فیه و اختصرت منه ُ مایحتاج الیه . (از اقرب الموارد). خلاصه کردن . (آنندراج ). || خلاصه ٔ چیزی را گرفتن :لخص الشی ٔ، خلصه ُ؛ ای
تلخیصدیکشنری فارسی به انگلیسیabbreviation, adumbration, abridgement, abridgment, précis, summarization