لغتنامه دهخدا
تربع. [ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) مربع بنشستن . (زوزنی ). به چهارزانو نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوتا کردن قدمها را بزیر ران مخالف یکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد). || کوهان دراز برآوردن شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ب