بغتلغتنامه دهخدابغت . [ ب َ ] (ع ق ) ناگاه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَغتَة. بَغتَةً. (منتهی الارب ). و رجوع به دو کلمه ٔ مذکور شود.
بغتلغتنامه دهخدابغت . [ ب َ ] (ع مص ) ناگاه آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ناگاه درآمدن کسی را. (از ناظم الاطباء). || مرگ ناگهان کسی را فرا گرفتن . ناگهان مردن و فعل آن بصورت مجهول آید. (از دزی ج 1 ص 101).
چبغتلغتنامه دهخداچبغت . [ چ َ غ ُ ] (اِ) نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که کهنه و مندرس شده و از هم پاشیده باشد. (برهان ). نهالی و لحاف و امثال آنها که پنبه دار باشند و کهنه و فرسوده شده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن را چبغوت ، با واو، نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
بغيضدیکشنری عربی به فارسیگزنداور , مضر , زيان بخش , نفرت انگيز , منفور , متنفر کننده , دافع , زننده , تنفراور
بغتةًلغتنامه دهخدابغتةً. [ ب َ ت َ تَن ] (ع ق ) ناگاه و یکبارگی و دفعةً. (غیاث ). ناگاه و ناگهان . ج ، بغتات . (ناظم الاطباء). ناگاه . (آنندراج ). ناگاه و بی خبر. (از فرهنگ نظام ). ناگهان . (مهذب الاسماء). بناگاه . فجاءة. فجأت . ناگاهان . غفلةً. یکمرتبه . ناگاهیان . رجوع به بغت و بغة شود <spa
بغتاتلغتنامه دهخدابغتات . [ ب َ غ َ ](ع اِ) ج ِ بَغت و بَغتَه و بَغَتَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مفردهای کلمه شود.
بغتاغلغتنامه دهخدابغتاغ . [ ب َ ] (اِ) بغطاق . (رشیدی ). کلاه : و سر قویتی بیکی او را چنانک رسم معهود است با نصایح و تسلی جامه و بغتاغ فرستاد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بغطاق شود.
بغتافلغتنامه دهخدابغتاف . [ ب َ] (اِ) تیر پس در و قفل . (آنندراج ). || دست بند و پای بند کودک گهوارگی که بعربی آنرا قماط خوانند. (آنندراج ). || شکاف . (ناظم الاطباء).
باعوثلغتنامه دهخداباعوث . (سریانی ، اِ) اسم سریانی است و آن ترسایان را بمنزله ٔ استسقاست مر مسلمانرا. (منتهی الارب ). نماز باران . ج ، بَواعیث . (از اقرب الموارد). در ترسایان بمنزله ٔ استسقا میباشد مرمسلمانانرا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عیدیست ترسایانرا یا همان باعوت است باعین مهمله و تاء مث
بغتةًلغتنامه دهخدابغتةً. [ ب َ ت َ تَن ] (ع ق ) ناگاه و یکبارگی و دفعةً. (غیاث ). ناگاه و ناگهان . ج ، بغتات . (ناظم الاطباء). ناگاه . (آنندراج ). ناگاه و بی خبر. (از فرهنگ نظام ). ناگهان . (مهذب الاسماء). بناگاه . فجاءة. فجأت . ناگاهان . غفلةً. یکمرتبه . ناگاهیان . رجوع به بغت و بغة شود <spa
بغتاتلغتنامه دهخدابغتات . [ ب َ غ َ ](ع اِ) ج ِ بَغت و بَغتَه و بَغَتَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مفردهای کلمه شود.
بغتاغلغتنامه دهخدابغتاغ . [ ب َ ] (اِ) بغطاق . (رشیدی ). کلاه : و سر قویتی بیکی او را چنانک رسم معهود است با نصایح و تسلی جامه و بغتاغ فرستاد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بغطاق شود.
بغتافلغتنامه دهخدابغتاف . [ ب َ] (اِ) تیر پس در و قفل . (آنندراج ). || دست بند و پای بند کودک گهوارگی که بعربی آنرا قماط خوانند. (آنندراج ). || شکاف . (ناظم الاطباء).
چبغتلغتنامه دهخداچبغت . [ چ َ غ ُ ] (اِ) نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که کهنه و مندرس شده و از هم پاشیده باشد. (برهان ). نهالی و لحاف و امثال آنها که پنبه دار باشند و کهنه و فرسوده شده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن را چبغوت ، با واو، نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
جبغتلغتنامه دهخداجبغت . [ ج َ غ ُ ] (اِ) گیاهی است و پندارم لیف است . (فرهنگ اسدی ) : رویش اندر میان ریش تو گفتی پنهان گشته ست زیر جبغت کفتار. نجمی (از فرهنگ اسدی ).آن ریش نیست جبغت دلال خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنیست .