بشنواندنلغتنامه دهخدابشنواندن . [ب ِ ن َ وا دَ ] (مص ) شنواندن . شنوانیدن : چشم احسان بی بصر مانده ست تا روزی کجابشنواند کلک تو گوش مکارم را صریر. سنایی .رجوع به شنواندن شود.