برشکةلغتنامه دهخدابرشکة. [ ب َ ش َ ک َ ] (ع مص ) جداجدا کردن و بخش بخش کردن : برشک الجروز؛ جداجدا و بخش بخش کرد آن را. (از منتهی الارب ).
برشقةلغتنامه دهخدابرشقة. [ ب َ ش َ ق َ ] (ع مص ) کسی را به تازیانه زدن . (منتهی الارب ). || گوشت را بریدن و پاره پاره کردن : برشق اللحم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
برسقیلغتنامه دهخدابرسقی . [ ب َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به برسق رجوع به برسق و نیز رجوع به کامل ، ابن اثیر ج 10 ص 211، 227، 265، 267<