بدلجامیلغتنامه دهخدابدلجامی . [ ب َ ل ِ ] (حامص مرکب ) نافرمانی و عدم انقیاد. (ناظم الاطباء). بدلگامی . و رجوع به بدلگامی شود.
بدلجامیلغتنامه دهخدابدلجامی . [ ب َ ل ِ ] (حامص مرکب ) نافرمانی و عدم انقیاد. (ناظم الاطباء). بدلگامی . و رجوع به بدلگامی شود.
بفرمانفرهنگ مترادف و متضاد۱. رهوار ≠ بدلجام، سرکس ۲. رام، فرمانبردار، مطیع ≠ نافرمان حسبالامر، بفرموده
بدلگامفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدلجام، بدرام ≠ خوشلگام ۲. چموش، سرکش ۳. نابهفرمان، نافرمان ≠ مطی، بفرمان ۴. خیرهسر، سختسر، گردنکش، یاغی ≠ تسلیم، رام
چموشفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن ۲. بدرفتار، بیسلوک ۳. بدقلق ≠ خوشقلق ۴. متمرد، نافرمان ≠ بفرمان ۵. بدجنس، زبل، سرکش، شیطان، ناقلا، نارام ≠ سربهزیر
بدلگاملغتنامه دهخدابدلگام . [ ب َ ل ِ ] (ص مرکب ) اسب بدلجام باشد یعنی هیچ دهنه را قبول نکند. (برهان قاطع). اسب سرکش . (انجمن آرا) (آنندراج ). بددهنه و سخت سر. (ناظم الاطباء). مقابل خوش لگام . (یادداشت مؤلف ) : و گفت هیچ ستوری بدلگام سخت تر از نفس بد در دنیا نیست . (تذک
بدلجامیلغتنامه دهخدابدلجامی . [ ب َ ل ِ ] (حامص مرکب ) نافرمانی و عدم انقیاد. (ناظم الاطباء). بدلگامی . و رجوع به بدلگامی شود.