بالوذلغتنامه دهخدابالوذ. (اِ) نام پوستی است که درپوشند.صورت یا لهجه ای از بالود است . رجوع به بالود شود.
بالودلغتنامه دهخدابالود. (اِ) پوست بره . (السامی ). صاحب السامی این کلمه را بصورت عربی البالود در جزو سمور و قاقم و فنک و دله و حواصل نام می برد. (یادداشت مؤلف ).
بالوطلغتنامه دهخدابالوط. (ع اِ) بالﱡت . بسته ٔ کوچک مال التجاره یا اشیاء دیگر. لنگه . تنگ . ج ، بوالط. (از دزی ج 1 ص 49).
الوذلغتنامه دهخداالوذ. [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام جایی است در شعر هذیل . ابوقلابه ٔ هذلی گوید:رُب ْهامة تبکی علیک کریمةبألوذ او بمجامعالاضجان و اخ یوازن ما جنیت بقوةو اذا غویت الغی لایلحان .(از معجم البلدان ).