ایجارلغتنامه دهخداایجار. (ع مص ) (از «وج ر») ائجار. دارو در دهان کسی ریختن . || نیزه زدن در دهان کسی و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (از «اج ر») پاداش عمل دادن . || بستن استخوان را بر کجی . || مباح کردن زن خود را بمزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال
ازار ازارلغتنامه دهخداازار ازار. [ اِ زا اِ زا ] (ع صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان میش را خوانند برای دوشیدن .
خطر زمینلرزهseismic hazard, earthquake hazardواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد احتمال جنبش زمین با مؤلفههایی معین براثر زمینلرزه در یک مکان
نقشة خطر زمینلرزهseismic hazard map, earthquake hazard mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که پَربندهای نوع خاصی از مؤلفة جنبش زمین یا دامنة طیف پاسخ را بر اساس تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزه نشان میدهد
ايجاردیکشنری عربی به فارسیاجاره , کرايه , اجاره نامه , اجاره دادن , کرايه کردن , مال الا جاره , منافع , اجاره کردن