میجرلغتنامه دهخدامیجر. [ م َ ج َ ] (ع اِ) میجرة. کبچه و دارودان که بدان دارو در دهان ریزند. میجرة. (منتهی الارب ، ماده ٔ وج ر) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
میجرةلغتنامه دهخدامیجرة. [ م َ ج َ رَ ] (ع اِ)میجر. کبچه و دارودان که بدان دارو در دهان ریزند. (منتهی الارب ، ماده ٔ وج ر) (ناظم الاطباء). دارودان . ج ،مواجر. (مهذب الاسماء). دار
میجرةلغتنامه دهخدامیجرة. [ م َ ج َ رَ ] (ع اِ)میجر. کبچه و دارودان که بدان دارو در دهان ریزند. (منتهی الارب ، ماده ٔ وج ر) (ناظم الاطباء). دارودان . ج ،مواجر. (مهذب الاسماء). دار
راورتیلغتنامه دهخداراورتی .[ وِ ] (اِخ ) میجر راورتی . از خاورشناسان نامی انگلستان بوده و طبقات ناصری را از پارسی بانگلیسی ترجمه کرده است و این کتاب در لندن بسال 1873 و 1881 م . چ
شارل استوآرلغتنامه دهخداشارل استوآر. (اِخ ) یا چارلز استوا آرت (میجر...) ناشر ترجمه ای از کتاب جعلی «تزوکات و ملفوظات تیمور» که آن را با یادداشتهای زندگی تیمور در سال 1830 م . بطبع رسا
علامه حائریلغتنامه دهخداعلامه حائری . [ ع َل ْ لا م َ ءِ ] (اِخ ) حاج شیخ عبدالکریم بن محمدجعفر مهجردی یا میجردی یزدی حائری . از اجله ٔ علمای طراز اول این عصر می باشد. در سال 1276 هَ .
متکیلغتنامه دهخدامتکی . [ م ُ ] (اِ) شیرین بیان . (گیاه شناسی گل گلاب ص 221). گیاهی است از تیره ٔ سبزی آساها که در حقیقت یکی ازگونه های شیرین بیان است . میجر. شیرین بیان . (از ف