اکثارلغتنامه دهخدااکثار. [ اِ ] (ع مص ) افزودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بسیارمال کردن . (دهار). بسیارمال گردانیدن . (یادداشت مؤلف ) (المصادر زوزنی ). || بسیار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). بسیار کردن . (غیاث اللغات ) (المصادر
اکثارفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بسیار کردن ، افزودن . 2 - بسیار گفتن . 3 - (مص ل .) پرمایه شدن .
هکتارلغتنامه دهخداهکتار. [ هَِ ] (فرانسوی ، اِ) واحد سطح برابربا ده هزار متر مربع. (از یادداشتهای مؤلف ). معمولاًواحد سنجش زمین به خصوص در مورد اراضی زراعتی است .
اقتارلغتنامه دهخدااقتار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُتُر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کرانه و جانب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || ج ِ قُتْر. (ناظم الاطباء). رجوع به قتر شود.
اقتارلغتنامه دهخدااقتار. [ اِ ] (ع مص ) نفقه را بر عیال تنگ کردن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). نفقه تنگ داشتن . (تاج المصادر) (ناظم الاطباء). || در کازه درآمدن صیاد. || لازم گرفتن چیزی را. || نیازمند شدن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درویش شدن . (تاج المصادر) (ترجمان القرآن ). || بخ
اقتیارلغتنامه دهخدااقتیار. [ اِ ] (ع مص ) گرد بریدن چیزی را. || محتاج گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بحث کردن و بازکاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به اقتوار شود.
اقطارلغتنامه دهخدااقطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُطر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) (آنندراج ). بمعنی کرانه ها و قطرها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است . انوری .باد گ
اجزاللغتنامه دهخدااجزال . [ اِ ] (ع مص ) ریش کردن پالان ، کوهان شتر را. (منتهی الارب ). || بسیار دادن . || اجزال عطا؛ اکثار بخشش . (منتهی الارب ). تمام کردن عطا. (تاج المصادر) (زوزنی ).
زیاده رویلغتنامه دهخدازیاده روی . [ دَ/ دِ رَ ] (حامص مرکب ) طغیان . افراط. مبالغت . اکثار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تجاوز از حد. افراط: در دادن انعام زیاده روی می کند. (فرهنگ فارسی معین ).
حجزلغتنامه دهخداحجز. [ ح َ ج َ ] (ع اِ) نوعی بیماری روده که از بسیاری عطش پدید آید. (ناظم الاطباء). و هو ان یقبض امعائه و مصارینه من العطش و لایستطیع اکثار الطعم والشرب . (منتهی الارب ). || (مص ) به بیماری حجز مبتلا گردیدن . (منتهی الارب ).
منج زراوشانلغتنامه دهخدامنج زراوشان . [ م ُ ج ِ زِ وِ ] (اِمرکب ) تخم گلی است که آن را خیری می گویند. (برهان ) (آنندراج ). تخم گل خیری . (ناظم الاطباء). تخم خیری . (الفاظ الادویه ). تخمی است شبیه به نانخواه و سرخ و بالیده تر از آن و نزد بعضی تخم خیری بری است . مسکر و مفرح و اکثار آن مغیر عقل است . (
پرگوئیلغتنامه دهخداپرگوئی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) هَذرَمَه . درازنفسی . پرچانگی . روده درازی . پررودگی . وراجی . بسیارگویی . پرحرفی رجوع به پرگفتن شود.- پرگوئی کردن ؛ پرگفتن . بسیارگفتن . اکثار. اطناب کردن . زنخ زدن . پرچانگی کردن . روده درازی کردن . اذراع در کلام .