اضافت اليدیکشنری عربی به فارسیگذشته از اين , وانگهي , بعلا وه , نزديک , کنار , درکنار , ازپهلو , ازجلو , درجوار
حرف اضافت و ضمیرلغتنامه دهخداحرف اضافت و ضمیر. [ ح َ ف ِ اِ ف َ وَ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: و آن تائی است که در اواخر اسماء معنی اضافت به حاضر دهد چنانکه اسبت و غلامت و در اواخر افعال معنی ضمیر حاضر دهد چنانکه میدهدت و میگویدت . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص <span class="hl" dir="ltr
اضافاتلغتنامه دهخدااضافات . [ اِ] (ع اِ) ج ِ اضافة. اضافتها. اضافه ها. رجوع به اضافه و اضافة و اضافت شود. || در تداول زبان محاوره ٔ امروز، اضافات را بر اضافه حقوقها اطلاق کنند و گویند: اضافات را می پردازند. یا اضافات را تصویب کردند. رجوع به اضافه و اضافه حقوق (ذیل اضافه ) شود.
عضفوطلغتنامه دهخداعضفوط. [ ع ُ ] (ع اِ) به معنی عضرفوط است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عضرفوط شود.