استقامتفرهنگ فارسی عمید۱. ایستادگی کردن؛ ایستادگی؛ پایداری.۲. سلامت؛ تندرستی.۳. راستی؛ درستی.۴. ثبات؛ استواری.۵. (صفت) (ورزش) ویژگی هریک از مسابقاتی که دارای زمان یا مسیر طولانی هستند: دوِ استقامت، شنای استقامت، اسکی استقامت.۶. (نجوم) [قدیمی] حرکت بعضی سیارات در جهت توالی بروج.
استقامتدیکشنری فارسی به انگلیسیendurance, perseverance, persistence, stamina, staying power, strength, support
استقامتفرهنگ فارسی معین(اِ تِ مَ) [ ع . استقامة ] 1 - (مص ل .) ایستادگی کردن ، مقاومت کردن . 2 - (اِمص .) پایداری . 3 - راست ایستادن .
استقامت دیالکتریکdielectric strengthواژههای مصوب فرهنگستانبالاترین ولتاژی که یک مادۀ دیالکتریکی پیش از فروشکست میتواند تحمل کند متـ . استقامت الکتریکی electric strength
استقامتفرهنگ فارسی عمید۱. ایستادگی کردن؛ ایستادگی؛ پایداری.۲. سلامت؛ تندرستی.۳. راستی؛ درستی.۴. ثبات؛ استواری.۵. (صفت) (ورزش) ویژگی هریک از مسابقاتی که دارای زمان یا مسیر طولانی هستند: دوِ استقامت، شنای استقامت، اسکی استقامت.۶. (نجوم) [قدیمی] حرکت بعضی سیارات در جهت توالی بروج.
استقامتدیکشنری فارسی به انگلیسیendurance, perseverance, persistence, stamina, staying power, strength, support
استقامتفرهنگ فارسی معین(اِ تِ مَ) [ ع . استقامة ] 1 - (مص ل .) ایستادگی کردن ، مقاومت کردن . 2 - (اِمص .) پایداری . 3 - راست ایستادن .
استقامتفرهنگ فارسی عمید۱. ایستادگی کردن؛ ایستادگی؛ پایداری.۲. سلامت؛ تندرستی.۳. راستی؛ درستی.۴. ثبات؛ استواری.۵. (صفت) (ورزش) ویژگی هریک از مسابقاتی که دارای زمان یا مسیر طولانی هستند: دوِ استقامت، شنای استقامت، اسکی استقامت.۶. (نجوم) [قدیمی] حرکت بعضی سیارات در جهت توالی بروج.
اسبسواری استقامتendurance ridingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از رشتههای سوارکاری که مسابقات آن در مسافتهای طولانی برگزار میشود
استقامتدیکشنری فارسی به انگلیسیendurance, perseverance, persistence, stamina, staying power, strength, support