اسبونتنلغتنامه دهخدااسبونتن . [ اَ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند دیدن . مشاهده کردن . (برهان ). || دوانیدن . (برهان ).
اسپونتنلغتنامه دهخدااسپونتن . [ اَ ت َ ] (هزوارش ، مص )اَسبونتن . به لغت ژند و پاژند، مشاهده کردن . دیدن ودر فرهنگی بمعنی دوانیدن آمده است . (از آنندراج ).