ارشیالغتنامه دهخداارشیا. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) بلغت زند و پازند تخت و اورنگ شهان را گویند. (برهان ). عرش .
عرشیاواژهنامه آزاداسم مؤنث فارسى با ریشه عربى، عرش در مقابل فرش، عرشیا:(عربى فارسى) [عرش + ى (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)]، منسوب به عرش، ملکوتى و آسمانى در زبان شرع
عرشیافرهنگ نامها(تلفظ: aršiyā) (عربی ـ فارسی) ]عرش + ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)[ ، منسوب به عرش ، ← عرش .
ارشادفرهنگ نامها(تلفظ: eršād) (عربی) رهبری ، هدایت کردن ، راه نمودن ؛ راهنمایی ، نشان دادن راه درست .
طبقةلغتنامه دهخداطبقة. [ طَ ب َق َ ] (ع اِ) مؤنث طبق . (منتهی الارب ). || پُشت . نسل . || اشکوب . (فرهنگستان ). آرشیان مرتبه . مرتبت . || تاه . تُو. || هر درک از ادراک دوزخ . ج