اریکلغتنامه دهخدااریک . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است در بادیه که ذکر او در کلام عرب بسیار آید. نابغه گوید:عَفی ذوحِسی ً من فَرْتَنی فالفوارع ُفَشَطّا أریک فالتِّلاع ُ الدّوافعُ.و ابو
اریکلغتنامه دهخدااریک . [ اَ ] (هزوارش ، ص ) بلغت زند و پازند به معنی دور است که در مقابل نزدیک باشد. (برهان ).
اریکلغتنامه دهخدااریک . [ اِ ] (اِخ ) نام چند تن از سلاطین سوئد و دانمارک . 14 تن از اینان در سوئد حکمفرما بوده اند و ترجمه ٔ حال هشت کس نخستین مجهول است لذا بترجمه ٔ حال شش تن
عریکلغتنامه دهخداعریک . [ ع َ ] (ع ص ) مرد درآمده خلقت . (منتهی الارب ): رجل عریک ؛ مرد متداخل گرداندام . (ناظم الاطباء): رمل عریک ؛ ریگ که قسمتی از آن در قسمتی دیگر متداخل باشد
اریکالغتنامه دهخدااریکا. [ اَ ] (اِخ ) موضعی در مقاطعه ای بهمین نام در ولایت موکیفا از بلاد پرو موقع آن بین 18 درجه و 26 دقیقه ویک ثانیه عرض جنوبی و 70 درجه و 24 دقیقه طول غربی .