زُلْزِلَتِفرهنگ واژگان قرآنلرزانده شد - متزلزل شد(در اصل حرف آخرش ساکن بوده که چون به يک ساکن ديگر رسيده اجباراً حرکت گرفته است )
چارناچارلغتنامه دهخداچارناچار. (ق مرکب ) چار و ناچار. ناگزیر. (آنندراج ). بالضروره . (آنندراج ). لاعلاج . اجباراً.
زمان تاوانpenalty timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی فراتر از زمان مقرر کار که اجباراً صرف خدمترسانی به سامانۀ حملونقل شود و سزاوار پرداخت اضافی باشد
اجباریفرهنگ مترادف و متضاد۱. اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری ۲. اجباراً، جبراً، قهراً ≠ اختیاری