جبراًلغتنامه دهخداجبراً. [ ج َ رَن ْ ] (ع ق ) به ستم . بزور. بناچار. بناخواست . قهراً. (یادداشت مؤلف ).از روی بی اختیاری . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : قهراً و جبراً انتزاع نمود.
جبرائیللغتنامه دهخداجبرائیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع ، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بس
جبرائیللغتنامه دهخداجبرائیل .[ ج َ ] (ع اِ) یعنی بنده ٔ خدای عزوجل . (از منتهی الارب ). مرد خدا. (قاموس کتاب مقدس ). پیک خدای عزوجل .
جبراعیللغتنامه دهخداجبراعیل . [ ج َ ] (اِخ ) لغتی است درجبرائیل . (از ناظم الاطباء). رجوع به جبرائیل شود.
جبرانهلغتنامه دهخداجبرانه . [ ج َ ن َ / ن ِ ] (ص ، ق ) جبراً. (ناظم الاطباء). از روی جبر. جابرانه . بجبر. بزور. بستم .
جبرائیللغتنامه دهخداجبرائیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع ، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بس
جبرائیللغتنامه دهخداجبرائیل .[ ج َ ] (ع اِ) یعنی بنده ٔ خدای عزوجل . (از منتهی الارب ). مرد خدا. (قاموس کتاب مقدس ). پیک خدای عزوجل .
جبراعیللغتنامه دهخداجبراعیل . [ ج َ ] (اِخ ) لغتی است درجبرائیل . (از ناظم الاطباء). رجوع به جبرائیل شود.