ابراقاتلغتنامه دهخداابراقات . [ اَ ] (اِخ ) نام آبی جعفربن کلاب را. (مراصد الاطلاع ). و در منتهی الارب ابرقان آمده است و ظاهراً غلط است چه یاقوت ضبط آنرا «بالفتح ثم السکون و را و الف و قاف و الف و تاء مثناة» تصریح کرده است .
ابورقادلغتنامه دهخداابورقاد. [ اَ رُ ] (اِخ ) شُوَیس بن حیاش .محدث است و راوی خطبه ٔ مشهوره ٔ عتبةبن غزوان است .
ابورقادلغتنامه دهخداابورقاد. [ اَ رُ ] (اِخ ) شیخی از نخع.محدث است . او از علقمه و علقمه از علی روایت کند.
ابورقادلغتنامه دهخداابورقاد. [ اَ رُ ] مولی [ کذا ] (اِخ ) او از حذیفه و از او زرّبن حبیش روایت کند. (کتاب الکنی للبخاری ).