پیشآهنگ ناوگان،پیشآهنگfleet leaderواژههای مصوب فرهنگستانهواگردی که دارای بیشترین پرواز در هر ناوگان است
آهنگلغتنامه دهخداآهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .ب
پاهنگلغتنامه دهخداپاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پاسنگ . پاچنگ . چیزی که در یک پله ٔ ترازو آویزند تا با پله ٔ دیگر برابر شود. (برهان ). || و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده اند. (رشیدی ). || خلخال .
اعینیلغتنامه دهخدااعینی . [ اَ ی َ ] (ص نسبی ) نسبت است به اعین بمعنی فراخی در چشم . (از لباب الانساب ).
احنیلغتنامه دهخدااحنی . [ اَ نا ](ع ن تف ) مهربان تر. شفیق تر: هو احنی الناس ضلوعاً علیک ؛ ای اشفقهم علیک . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || (ص ) مرد گوژپشت . کوزپشت . مؤنث : حَنْواء.
آهنگلغتنامه دهخداآهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .ب
آهنگفرهنگ فارسی عمید۱. قصد؛ عزم؛ اراده؛ عزیمت: ◻︎ چو آهنگ رفتن کند جان پا ک / چه بر تخت مردن چه بر روی خا ک (سعدی: ۵۹).۲. روش.۳. (موسیقی) آواز؛ لحن؛ نوا؛ آوا.۴. (موسیقی) آواز موزون؛ قطعۀ موسیقی: ◻︎ چو آهنگ بربط بُوَد مستقیم / کی از دست مطرب خورد گوشمال (سعدی: ۹۶).۵. جریان تغییر؛ سرعت افزایش یا ک
آهنگدیکشنری فارسی به انگلیسیaccent, air, composition, decision, intention, purpose, rate, song, tempo, tone, tune
درازآهنگلغتنامه دهخدادرازآهنگ . [ دِ هََ ](ص مرکب ) طولانی . طویل . به درازا کشیده : ای فکنده امل درازآهنگ پست منشین که نیست جای درنگ .ناصرخسرو.بفرمود تا صندوقی درازآهنگ پر از دانه های [ مروارید ] شاهوار حاضر کردند. (جهانگشای جوینی ).
دژآهنگلغتنامه دهخدادژآهنگ . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) (از : دژ، به معنی بد + آهنگ ، به معنی قصد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دژآهنج . بدخوی و بدکردار. (برهان ) (ناظم الاطباء). بدخوی و تندخلق . بدخو و تند. بدخوی و بدجوی . (لغت فرس اسدی ). || خشمناک و سهمگین . (برهان ). خشمگین و غضبناک <span class="hl"
دژا آهنگلغتنامه دهخدادژا آهنگ . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) بدخوی . (از ناظم الاطباء). و رجوع به دژآهنگ شود.
دم آهنگلغتنامه دهخدادم آهنگ . [ دَ هََ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه بسختی نفس می کشد. (ناظم الاطباء). دم آهنج . رجوع به دم آهنج شود.
دودآهنگلغتنامه دهخدادودآهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) دودآهنج . (ناظم الاطباء) (از برهان ). فکژ. دودکش . داخنه . دوددان . همان دودآهنج است به هر دو معنی آن . (یادداشت مؤلف ). به معنی دودکش است چه یک معنی آهنگ کشیدن است و آن سوراخی است که در حمام ها و مطبخها و بخاریها گذارند تا دود بیرون رود. (آنندرا