ازار ازارلغتنامه دهخداازار ازار. [ اِ زا اِ زا ] (ع صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان میش را خوانند برای دوشیدن .
خطر زمینلرزهseismic hazard, earthquake hazardواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد احتمال جنبش زمین با مؤلفههایی معین براثر زمینلرزه در یک مکان
نقشة خطر زمینلرزهseismic hazard map, earthquake hazard mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که پَربندهای نوع خاصی از مؤلفة جنبش زمین یا دامنة طیف پاسخ را بر اساس تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزه نشان میدهد
آزگارلغتنامه دهخداآزگار. [ زِ ] (ص ) تمام . کامل . تخت . شمرده . اَجْرَد. آزاد. جَرْداء: شش ماه ِ آزگار. یک سال آزگار.
بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ادوام، پایدار، ماندگار، پایا، ماندنی، برقرار آزگار، کِشدار پاینده، دائم، ثابت▼ مستدام، متمادی، مستمر، جاودان، ابدی باستانی