گنجالغتنامه دهخداگنجا. [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
گنجالغتنامه دهخداگنجا. [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) گنجایش . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). قابلیت و استعداد گنجیده شدن . و رجوع به شعوری ج 2 شود : ممکن که در حوالی بازارها نبودی گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر. <p
گنجافرهنگ فارسی عمیدگنجایش؛ ظرفیت؛ حجم؛ جاداد: ◻︎ روز آخر شد سبق فردا بُوَد / راز ما را روز کی گنجا بُوَد؟ (مولوی: ۵۸۷).
تهوع صبحگاهیmorning sickness, nausea gravidarumواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تهوع و استفراغ در هنگام برخاستن از خواب، بهویژه در ماههای اول بارداری
داروی ضدالتهاب غیراستروئیدیnonsteroidal anti-inflammatory drug, NSAIDواژههای مصوب فرهنگستانگروههای ناهمگون دارویی که ساختار غیراستروئیدی و اثر ضدالتهابی دارند متـ . دردزدای ضدالتهاب غیراستروئیدی مسکن ضدالتهاب غیراستروئیدی nonsteroidal anti-inflammatory analgesic, NSAIA
پنزالغتنامه دهخداپنزا. [ پ ِ ] (اِخ ) نام ایالتی است در روسیه . از طرف شمال محدود به نیژنی نو گورود و از سوی مشرق به سیمبیرسک و از جانب جنوب به ساراتوف و از جهت مغرب به تامبوف . مساحت آن به 38839 هزار گز مربّع بالغ میشود و 1402867</
گنجانیدنلغتنامه دهخداگنجانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گنجیدن کنانیدن و گنجیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). گنجاندن . جای دادن . جای دادن در : هزار سلطنت دلبری بدان نرسدکه در دلی هنر خویش را بگنجانی .حافظ.
گنجانندهلغتنامه دهخداگنجاننده . [ گ ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) جای دهنده چیزی را در چیزی . رجوع به گنجاندن و گنجانیدن شود.
گنجانلغتنامه دهخداگنجان . [ گ ُ ] (نف ) صفت فاعلی از گنجیدن .(کلیله و دمنه به نقل بهار در سبک شناسی ج 2 ص 266).
گنجایشلغتنامه دهخداگنجایش . [ گ ُی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گنجیدن . قابلیت گنجیدن . وسعت گنجیدن . ظرفیت . وسع. وسعت . و رجوع به وسع شود. || قابلیت و استعداد. (ناظم الاطباء). شایستگی . رجوع به استعداد شود. || (اِ) جای و محل گنجیدن . || سود و نفع. (ناظم الاطباء).- گنجایش پذیر
گنجانیدنلغتنامه دهخداگنجانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گنجیدن کنانیدن و گنجیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). گنجاندن . جای دادن . جای دادن در : هزار سلطنت دلبری بدان نرسدکه در دلی هنر خویش را بگنجانی .حافظ.
گنجانندهلغتنامه دهخداگنجاننده . [ گ ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) جای دهنده چیزی را در چیزی . رجوع به گنجاندن و گنجانیدن شود.
گنجانلغتنامه دهخداگنجان . [ گ ُ ] (نف ) صفت فاعلی از گنجیدن .(کلیله و دمنه به نقل بهار در سبک شناسی ج 2 ص 266).
گنجایشلغتنامه دهخداگنجایش . [ گ ُی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گنجیدن . قابلیت گنجیدن . وسعت گنجیدن . ظرفیت . وسع. وسعت . و رجوع به وسع شود. || قابلیت و استعداد. (ناظم الاطباء). شایستگی . رجوع به استعداد شود. || (اِ) جای و محل گنجیدن . || سود و نفع. (ناظم الاطباء).- گنجایش پذیر