سلاریلغتنامه دهخداسلاری . [ س َل ْ لا ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
سالاریلغتنامه دهخداسالاری . (اِخ ) پنج فرسخ میانه جنوب و مشرق فهلیان است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتاردوم ص 304).
سالاریلغتنامه دهخداسالاری . (اِخ ) دهی است از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن ، شهرستان تربت حیدریه در 37هزارگزی شمال باختری کدکن و سر راه اتومبیل رو کدکن بشهر کهنه واقع شده است هوای آن معتدل و دارای 428 تن سکنه است . آب آنجا از
سالاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. ریاست، سروری، مهتری ۲. سرداری، فرماندهی ۳. حکومت ۴. پادشاهی، سلطنت ۵. پیری، سالمندی، کهنسالی
جاویدیلغتنامه دهخداجاویدی . (اِخ ) از طوائف ممسنی .این طائفه دارای هزار خانوار و به تیره های ذیل تقسیم میشود: 1 -احمد هارونی . 2 - جوی جان . 3 - حلقه هارون . 4
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق ، مکنی به ابومنصور. سپهسالار خراسان به روزگار سامانیان . رجوع به ابومنصور شود. توضیحاً می افزاید که سکه زرینی (دینار) از این محمدبن عبدالرزاق (که ظاهراً بل قطعاً همان ابومنصور معروف است که شاهنامه ٔ نثر بفرمان او جمع شده بود) در ر