گدوکلغتنامه دهخداگدوک . [ گ َ ] (اِ) گردنه . کتل . راه میان دو کوه که در زمستان برف زیاد در آن جمعشود: گدوک عباس آباد، گدوک اسدآباد و گدوک کندوان .
گدوکلغتنامه دهخداگدوک . [ گ َ ] (اِخ ) شهری کوچک است در روم (آسیای صغیر) و هوایش به سردی مایل . حقوق دیوانیش 16500 دینار است . (از نزهة القلوب ص 99).
گدوکلغتنامه دهخداگدوک . [ گ َ ] (اِخ ) نام ایستگاه دوازدهم میان فیروزکوه و دوکل (در راه آهن شمال ) فاصله آن تا تهران 218هزار گز است . این گردنه به ارتفاع 6620 گام است و کاروانسرایی بدانجاست و 12</sp
دوپکلغتنامه دهخدادوپک . [ دُ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 52 هزارگزی شمال خاوری ایذه . کوهستانی معتدل و دارای 180 تن سکنه است . آب آن از چشمه و راه آن مالروست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
دوغلغتنامه دهخدادوغ . (اِ) شیری که زبد آن را بگیرند و ماده ٔ پنیری آن بر جای باشد. (بحر الجواهر). شیر ترش مسکه گرفته . (ناظم الاطباء). شیری که از وی مسکه بر آورده باشند که جغرات باشد اما فارسیان به «واو» مجهول خوانند و بعضی دوغ ماست به اضافه نیز آورده اند. (آنندراج ). مخیض . (دهار) (از منتهی
گدوک کندوانلغتنامه دهخداگدوک کندوان . [ گ َ ک ِ ک َ دُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه طهران به چالوس میان گچ سر و دونا در 124300گزی تهران .
گدوک مشکنبرلغتنامه دهخداگدوک مشکنبر. [ گ َ م ِ کَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه تبریز و اهر میان گولچه و قره قپه در 49200گزی تبریز.
گدوک شاهلغتنامه دهخداگدوک شاه . [ گ َ ک ِ ] (اِخ ) موضعی به مازندران قرب سوادکوه . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 42).
کدوکلغتنامه دهخداکدوک . [ ک َ ] (اِ) گدار و معبر از کوه . (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه گدوک است و ظاهراً ترکی است . رجوع به گدوک شود.
خنجوانلغتنامه دهخداخنجوان . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) ناحیتی است در شمال شرقی نقره بای گدوک بخارا. (یادداشت بخط مؤلف ).
مرسلغتنامه دهخدامرس . [ م ِ ] (اِ) نامی است که در مازندران و گدوک و فیروزکوه به راش یا «فاگوس سیلواتیکا» دهند، و آن رستنیی است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). نبع. قزل آغاج . رجوع به راش شود.
تورنهواژهنامه آزاد( بختیاری) دستۀ مو که روی پیشانی زنان می افتد، چتری، موی جلوی سر زنان، مویی که از زیر روسری زنان در در دو طرف صورت قرار می گیرد. (مازنی) بادی که در منطقۀ گدوک از شمال به سمت جنوب می وزد؛ تودۀ ابر سیاه، شعلۀ آتش، حرارت طاقت فرسا، تندر. (مازنی) بادی که در منطقۀ گدوک از شمال به سمت جنوب می وزد، توده اب
گدوک کندوانلغتنامه دهخداگدوک کندوان . [ گ َ ک ِ ک َ دُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه طهران به چالوس میان گچ سر و دونا در 124300گزی تهران .
گدوک مشکنبرلغتنامه دهخداگدوک مشکنبر. [ گ َ م ِ کَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه تبریز و اهر میان گولچه و قره قپه در 49200گزی تبریز.
گدوک شاهلغتنامه دهخداگدوک شاه . [ گ َ ک ِ ] (اِخ ) موضعی به مازندران قرب سوادکوه . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 42).
گنگدوکلغتنامه دهخداگنگدوک . [ گ ُ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه که در 31000 گزی شمال خاوری بخش و 17000 گزی شوسه ٔ تبریز به میانه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش <span class="hl" dir="ltr