مثعللغتنامه دهخدامثعل . [ م َ ع َ ] (ع ص ) پر از روباه و روباه ناک . (ناظم الاطباء). زمین روباه ناک . (آنندراج ). و رجوع به مثعلة شود.
مثعللغتنامه دهخدامثعل . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) ورد مثعل ؛ ورد انبوه ناک . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آبشخور پر ازدحام . (از ذیل اقرب الموارد). || مهمانان بسیار. (آنندراج ) (ا
مثالفرهنگ مترادف و متضاد۱. مانند، مثابه، مثل، شبیه، همانند ۲. نمونه ۳. امریه، دستور، حکم، فرمان ۴. پیکره، تندیس، مجسمه ۵. پیکر، کالبد ۶. تصویر، تمثال، نقش ۷. تمثیل، حکایت، داستان
مثعلبةلغتنامه دهخدامثعلبة. [ م ُ ث َ ل ِ ب َ ] (ع ص ) ارض مثعلبة؛ زمین روباه ناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
مثعلةلغتنامه دهخدامثعلة. [ م َ ع َ ل َ ] (ع ص ) ارض مثعلة؛ زمین روباه ناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). پر از روباه و روباه ناک . (ناظم الاطباء).
مثعلبلغتنامه دهخدامثعلب . [ م ُث َ ل ِ ] (ع ص ) روباه ناک و پر از روباه . (ناظم الاطباء). جایی که روباه بسیار باشد. (از اقرب الموارد).
مثعلبةلغتنامه دهخدامثعلبة. [ م ُ ث َ ل ِ ب َ ] (ع ص ) ارض مثعلبة؛ زمین روباه ناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
مثعلةلغتنامه دهخدامثعلة. [ م َ ع َ ل َ ] (ع ص ) ارض مثعلة؛ زمین روباه ناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). پر از روباه و روباه ناک . (ناظم الاطباء).
مثعلبلغتنامه دهخدامثعلب . [ م ُث َ ل ِ ] (ع ص ) روباه ناک و پر از روباه . (ناظم الاطباء). جایی که روباه بسیار باشد. (از اقرب الموارد).
روباهناکلغتنامه دهخداروباهناک . (ص مرکب ) جایی که در آن روباه فراوان باشد: ارض مَثْعَلة؛ زمین روباهناک . (منتهی الارب ).
ناکلغتنامه دهخداناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شر