حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ِ ] (اِخ ) یا جهان ، نام موضعی است بر ساحل رود بیاه : روز شنبه پانزدهم لوای ظفرپناه از آب بیاه عبور نموده سایه ٔ اقبال بر منزل حجاب (ن ل : جهان ) انداخت و چهار شبانه روز آنجا توقف اتفاق افتاد. (حبیب السیر ج 3</span
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .ا
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ُج ْ جا ] (اِخ ) دخت عبداﷲ شیخه ٔ صالحه ، شیخ رباط بغداد بود، و در محرم 725 هَ . ق . درگذشت . (درر الکامنة ج 2 ص 6).
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ُج ْ جا ] (ع اِ) حاجب . حاجبان . پرده داران . چوبداران . خرم باشان . سادنان . بوابان . حدّادان . دربانان . آذنان . آنانکه مردمان را بازدارند. این کلمه در تاریخ بیهقی بسیار آمده است : و آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهند از غلام و تجمل و آلت
پیازآبادلغتنامه دهخداپیازآباد. (اِخ ) دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری ماهیدشت و 37 هزارگزی سراب فیروزآباد. کوهستانی ، سرد معتدل ، دارای 470 تن سک
پیازآبادلغتنامه دهخداپیازآباد. (اِخ ) دهی جزء دهستان شراء سفلی بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری وفس و 12 هزارگزی راه مالرو عمومی . کوهستانی ، سردسیر، دارای 270تن سکنه . آب از
پیازاولغتنامه دهخداپیازاو. [ اَ ] (اِ مرکب ) غذائی مرکب از پیاز و آب و روغن یا پیه و گاه با مغز گردکان . پیازآب . په پیاز. اشکنه . رجوع به پیازو شود.
پیازآبادلغتنامه دهخداپیازآباد. (اِخ ) دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری ماهیدشت و 37 هزارگزی سراب فیروزآباد. کوهستانی ، سرد معتدل ، دارای 470 تن سک
پیازآبادلغتنامه دهخداپیازآباد. (اِخ ) دهی جزء دهستان شراء سفلی بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری وفس و 12 هزارگزی راه مالرو عمومی . کوهستانی ، سردسیر، دارای 270تن سکنه . آب از